(این داستان کوتاه ارزش چاپ ندارد ولی شاید ارزش خواندن داشته باشد)


شغال سر بر آستان کفتار سایید و به پابوسی شتافت و در حالی که از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجید، گفت: تمام شد سرورم، تمام شد؛ شیر جنگل بی یال و کوپال گوشه ای افتاده و وقت سورچرانی و خوش گذرانی است، نفس های آخرش را دارد می کشد و کمی دست بجنبانید، ده دوازده درخت آن طرف تر، زیر کهنسال ترین درخت جنگل او را می بینید که آخرین لحظات عمرش را می گذراند و نفسش به خس خس افتاده است. حیف است ای سرور جدید تمام جنگل سرسبز، این صحنه را از دست بدهید و کیفور و سرمست از این پیروزی نشوید.


ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سیداحمد موسوی نور رسام Stacy قاطي پاتي فرش ماشینی جدید در کاشان Kenny ترسیم خیال دختری با مو های خرمایی حسابداری آنلاین tamireojaqgazelagermanya