#برشی_از_یک_کتاب

#داستان_طنز


جنازه ای را به سوی قبرستان تشییع می کردند. مردی با فرزندش به آن ها برخوردند، فرزند از پدرش پرسید: پدر آن مرده را کجا می برند؟
پدر گفت: فرزندم به جایی که نه غذا هست نه آب، نه لباس هست نه پول، نه چراغی هست نه نور.
فرزند گفت: پس پدر، حتما او را به خانه ی ما می برند!


قند پارسی از کلیات عبید زاکانی، سید فرخ زند وکیلی، صفحه 30


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رشت کلینیک Alan Ivan مرجع کنکور ایران بزرگترین مرجع فول آرشیو در ایران Kathy استحاله ی ذهنی نمایندگی فروش خدمات تعمیر کولر گازی اسپلیت گری در شیراز - عظیمی