آن سال یعنی سال 1868 ، سال تأسیس راف و پسران بود. ساموئل و ترینا با هم ازدواج کردند و ساموئل صاحب یک آزمایشگاه مجهز و چند حیوان کوچک و بزرگ شد. او گیاهان مختلف را نیز مورد آزمایش قرار داد و از عصاره ی آنها نیز استفاده کرد. بیماران گتو به او مراجعه می کردند و برای هر مریضی که داشتند دارویی از او می خریدند. شهرت ساموئل عالمگیر شد. کسانی که پول پرداخت دارو را نداشتند از پرداخت پول معاف بودند. ساموئل به ترینا می گفت: اشکال ندارد مهمان ما است. دارو برای شفا است نه پول درآوردن.
کار ساموئل بالا گرفت. وقت آن رسیده بود که به ترینا بگوید: حالا می توانیم یک مغازه ی کوچک برای خودمان باز کنیم.
باز کردن مغازه یک موفقیت چشم گیر بود. کسانی که روز اول از کمک به ساموئل سر باز زده بودند اکنون نزد او می آمدند.
- ما با تو شریک خواهیم شد. می توانیم فروشگاه را به صورت زنجیره ای در بیاوریم.
ساموئل با ترینا م کرد: من همیشه از شریک می ترسم. این شغل مال ما است. آنها با شریک شدن شان در شغل مان، در زندگی ما شریک خواهند شد.
و هر دو با این نظر موافقت کردند.
همانطور که تجارت آنها رشد می کرد و تعداد مغازه ها زیادتر می شد، تعداد متقاضیان شریک شدن با ساموئل نیز زیادتر می شد و او همه ی آنها را رد می کرد. وقتی پدر زنش علت را پرسید او جواب داد:
هیچ وقت یک روباه را اگر چه با تو دوست باشد به داخل مرغدانی راه نده، چرا که بالاخره روزی گرسنه خواهد شد.

خط خون، 87-88
سیدنی شِلدان
مترجم: امیر منوچهری پور


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

به وبلاگ معلم خوش اومدین مــــــــــاهـیـ ترین ماهــــــی ... Evelyn معماری و طراحی دکوراسیون داخلی Eva آرميتا کالا پوشاک مهدیون KISH-ISFAHAN Jerry